ترفند شکستن قلب

ساخت وبلاگ
روح را عمریست صابون می زنی یا تو را خود جان نبودست ای مگر تا به کی صیقل زنی آیینه را شرم بادت آخر از آیینه گر سوی بحر شمس تبریزی گریز تا برآرد ز آینه جانت گهر 1100 بس که می انگیخت آن مه شور و شر بس که می کرد او جهان زیر و زبر مر زبان را طاقت شرحش نماند خیره گشته همچنین می کرد سر ای بسا سر همچنین جنبان شده با دهان خشک و با چشمان تر در دو چشمش بین خیال یار ما رقص رقصان در سواد آن بصر من به سر گویم حدیثش بعد از این من زبان بستم ز گفتن ای پسر پیش او رو ای نسیم نرم رو پیش او بنشین به رویش درنگر تیز تیزش بنگر ای باد صبا چشم و دل را پر کن از خوبی و فر ور ببینی یار ما را روترش پرده ای باشد ز غیرت در نظر مو نباشد عکس مو باشد در آب صورتی باشد ترش اندر شکر توبه کردم از سخن این باز چیست توبه نبود عاشقانش را مگر توبه شیشه عشق او چون گازرست پیش گازر چیست کار شیشه گر بشکنم شیشه بریزم زیر پای تا خلد در پای مرد بی خبر شحنه یار ماست هر کو خسته شد گو مرا بسته به پیش شحنه بر شحنه را چاه زنخ زندان ماست تا نهم زنجیر زلفش پای بر بند و زندان خوش ای زنده دلان خوش مرا عیشیست آن جا معتبر گر چه می کاهم چو ماه از عشق او گر چه می گردم چه گردون بر قمر بعد من صد سال دیگر این غزل چون جمال یوسفی باشد سمر زانک دل هرگز نپوسد زیر خاک این ز دل گفتم نگفتم از جگر من چو داوودم شما مرغان پاک وین غزل ها چون زبور مستطر ای خدایا پر این مرغان مریز چون به داوودند از جان یارگر ای خدایا دست بر لب می نهم تا نگویم زان چه گشتم مستتر 1101 نرم نرمک سوی رخسارش نگر چشم بگشا چشم خمارش نگر
ترفند شکستن قلب...
ما را در سایت ترفند شکستن قلب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alisan yoseef14723 بازدید : 210 تاريخ : چهارشنبه 8 خرداد 1392 ساعت: 4:04